انقدر بدم میاد از مقایسه که نمی تونم جلوی خودمو بگیرم و سریع بعدش اشکام سرازیر میشن ولی با این حال بهترین تصمیم، تصمیمی هست که متناسب من و توانایی هام و رقبا و زمان باقی مونده باشه!
گاهی احساس افسردگی می کنم. شاید به خاطر قرصه شایدم به خاطر اینه که خیلی وقته از خونه در نیومدم بیرون. شایدم هر دو!
حقیقتا خیلی دوست دارم زندگی رو شاعرانش کنم ولی تمام این روز های من خلاصه شده تو درس خوندن و سر و کله زدن برای درس خوندن و گاهی هم گلایه و ناامیدی از خودم.
خب همیشه اینو به خودم گفتم ولی کاری که الان میکنم سرنوشتم رو در سال آینده رقم میزنه. می تونم تصور کنم که سال بعده و نتونستم و همه چی تموم شده ولی بعدش چشمام رو باز کنم و ببینم که الان وقت دارم و می تونم تغییرش بدم.