روزنوشت من

دوشنبه 20 شهریور

کل روزو خوش گذروندم با دوستم. ظهر پیام داد که درست میشه و منم گفتم شب با هم صحبت می‌کنیم و حتی زنگ زده بود بهم و برنداشتم و بعدش من زنگ زدم بهش و با عجله که تمایل نداره انگار گفت اوکیه خدافظ الان هم نوشتم اوکی شد گفت آره ولش کن. چرا من ناراحتم. چرا من امروز بیشتر دوست داشتم پیشم باشی. رفتم با یکی از فضای مجازی صحبت کردم. این دفعه یکی که واقعا پخته تر از کسایی بود که دیدم. خیلی باحال بود صحبت کردن باهاش ولی چرا عذاب وجدان داشتم؟ 

  • نظرات [ ۰ ]

نمیدونم یکشنبه یا دونشبه

بعد جدایی بیشتر تونستم به خودم و هویتم فکر کنم. به این حقیقت تلخ رسیدم که من واقعا هویت بارزی ندارم از خودم. قبلا فکر می کردم هویتم تحت تاثیر آدمی که دوست داشتم دسخوش تغییر شده و امروز فهمیدم هویتم با تبعیت بی چون و چرا از خانواده شکل گرفته و هویت خاصی ندارم. به قول کتاب من به عینه سندروم دختر خوب دارم که شاید باورتون نشه ولی این سندروم خیلی بده. باعث میشه شما خودتون رو مثل آشغال دور بریزید و دیگران رو تو اولویت قرار بدید.

ما بعد جدایی هر روز صحبت می کنیم. احساس گناه داشتم از تموم کردن رابطه م حتی گاهی به برگشتن فکر می کردم. احساس گناهم به خاطر سندروم دختر خوب بودنه ولی امروز بیشتر متوجه تصمیمم درست بوده. با حرف زدن خارج رابطه و به طور دوستانه فهمیدم واقعا آدم هم نبودیم. خب این در عین حال ناراحت کننده و در عین حال خوشحال کننده هست. نمی دونم چرا دوست داشت تبدیل به پسر بد بشه. می دونم اتفاقا به خاطر دوستش که هیچوقت خوشم نمی اومد ازش. بعد تموم شدن رابطه مون سریع با یکی دیگه که قبلا خوشش می اومد ازش صحبت کرده و حقیقتا ناراحت شدم و بهش گفتم کاش سریع صحبت نمی کردی بالاخره ارزش داشت رابطه‌مون. ناراحتم عمیقا ولی چاره ای نیست. باید رو خودم کار کنم فقط. 

  • نظرات [ ۰ ]
Designed By Erfan Powered by Bayan